خلاصه کامل کتاب جیب های بارانی ات را بگرد | پیمان اسماعیلی

خلاصه کامل کتاب جیب های بارانی ات را بگرد | پیمان اسماعیلی

خلاصه کتاب جیب های بارانی ات را بگرد ( نویسنده پیمان اسماعیلی )

مجموعه داستان «جیب های بارانی ات را بگرد» اثر پیمان اسماعیلی، اولین و یکی از مهم ترین آثار این نویسنده محبوب ایرانی است که با داستانی درباره گمگشتگی و تنهایی در فضایی وهم آلود شما را به فکر فرو می برد. این کتاب برای کسانی که دوست دارند با دنیای داستان های کوتاه مدرن و پر از تعلیق پیمان اسماعیلی آشنا بشن، یه انتخاب عالیه.

خب، بریم سر اصل مطلب! اگه تا حالا فرصت نکردین کل کتاب رو بخونین یا دنبال یه مرور حسابی هستین، اینجا می خوایم یه جوری داستان رو براتون باز کنیم که هم با فضاش آشنا بشین، هم بدونید تو هر کدوم از این هشت داستان کوتاه چه خبره. این کتاب خیلی فرق داره با کارهای بعدی اسماعیلی و برای همین، دونستن جزئیاتش حسابی به درد می خوره. یه جورایی انگار دارید یه تور کامل تو ذهن این نویسنده می رین، اونم با زبانی خودمونی و رفیقونه. پس، اگه آماده اید، بند کیف هاتون رو محکم کنید و با هم بریم تو دنیای

پیمان اسماعیلی: خالق جیب های بارانی (معرفی نویسنده)

پیمان اسماعیلی یکی از اون نویسنده هاییه که وقتی اسمش میاد، یه جورایی دل آدم قرص میشه که قراره یه چیز حسابی بخونه. متولد سال ۱۳۵۶ تو تهرانه و تحصیلاتش تو زمینه مهندسی برقه، اما بیشتر از اینکه یه مهندس باشه، یه نویسنده و روزنامه نگار قهار به حساب میاد. این آقا فقط داستان نمی نوشته که، تو حوزه نقد و روزنامه نگاری هم حسابی فعال بوده و حتی با نویسنده های بزرگی مثل پل استر و کورت ونه گات مصاحبه کرده. یعنی کارش خیلی فراتر از یه داستان نویس ساده است.

اولین مجموعه داستانش همین «جیب های بارانی ات را بگرد» بود که تو سال ۱۳۸۴ چاپ شد و حسابی سر و صدا کرد. بعد از اون هم کارهای دیگه ای مثل «برف و سمفونی ابری» و «همین امشب برگردیم» رو منتشر کرد که هر کدومشون جایگاه ویژه ای تو ادبیات معاصر ما دارن. مثلاً «برف و سمفونی ابری» برای خودش کلی جایزه برد و اسم پیمان اسماعیلی رو حسابی تو دهن ها انداخت. یا «همین امشب برگردیم» که نامزد جوایز زیادی شد و تو نظرسنجی مجله تجربه هم کلی طرفدار پیدا کرد.

اینکه اسماعیلی اینقدر خوب می تونه فضاهای مختلف رو به تصویر بکشه و شخصیت های پیچیده خلق کنه، از همین پیشینه قوی و ذهن فعالش میاد. جوایزی مثل جایزه روزی روزگاری برای «برف و سمفونی ابری»، نامزدی نهایی جایزه ادبی هفت اقلیم، و تقدیر تو جایزه ادبی اصفهان برای همین «جیب های بارانی ات را بگرد» و همچنین برگزیدگی جایزه اصفهان برای داستان «مرض حیوان» نشون میده که کارش چقدر درسته و چقدر جدی گرفته شده. خلاصه که با یه آدم کاربلد طرفیم که از همون اول کارش با «جیب های بارانی ات را بگرد»، نشون داد که حرفای زیادی برای گفتن تو دنیای داستان داره.

درباره کلیت مجموعه جیب های بارانی ات را بگرد

مجموعه داستان «جیب های بارانی ات را بگرد» یه جورایی نقطه شروع پیمان اسماعیلی تو دنیای نویسندگیه و برای همین، خیلی خاصه. این کتاب که اولین بار تو سال ۱۳۸۴ منتشر شد، شامل هشت تا داستان کوتاهه که هر کدومشون یه پنجره به دنیای پیچیده و گاهی وهم آلود نویسنده باز می کنن. وقتی این داستان ها رو می خونی، یه حس غریبی بهت دست میده؛ یه حس تنهایی، یه جور گمگشتگی و ابهام که تو تک تک کلماتش جاریه.

یکی از چیزایی که تو این مجموعه خیلی به چشم میاد، تم ها و مضامین مشترکیه که تو بیشتر داستان ها تکرار میشه. مثلاً:

  • تنهایی و انزوا: شخصیت های این داستان ها یه جورایی تو لاک خودشونن و با خودشون درگیرن. ارتباط عمیق و واقعی بین آدما کمه و هر کسی تو دنیای خودش غرقه.
  • گمگشتگی و ابهام: فضای داستان ها اغلب وهم آلوده. مرز بین واقعیت و توهم خیلی وقتا مشخص نیست و این خودت رو هم یه کم گیج می کنه. حس می کنی تو یه دالان بی انتها قدم گذاشتی و نمی دونی تهش چی در انتظارته.
  • برخورد با گذشته و مردگان: خاطرات و حضور آدمایی که دیگه نیستن، نقش پررنگی تو زندگی شخصیت ها داره. انگار اونا همیشه یه گوشه ذهن کاراکترها حضور دارن و رو تصمیمات و حس و حالشون تاثیر می ذارن.
  • رئالیسم و جادو: اسماعیلی تو این کتاب، واقع گرایی رو با رگه هایی از رئالیسم جادویی قاطی کرده. یعنی یهو می بینی تو یه فضای کاملاً واقعی، یه اتفاق عجیب و غیرمنتظره می افته که حال و هوای داستان رو عوض می کنه.
  • غافلگیری و شوک: نویسنده دوست داره خواننده رو غافلگیر کنه. پایان های غیرمنتظره و تعلیق های خاصی تو داستان ها هست که یهو شوکه ت می کنه و مجبورت می کنه به فکر فرو بری.

نقطه قوت دیگه این کتاب، سبک نگارش اسماعیلیه. دیالوگ ها حسابی قویه و فضاسازی داستان ها خیلی خاص و منحصر به فرده. ایده هایی که تو این داستان ها مطرح میشه، واقعاً خلاقانه است و خبری از کلیشه نیست. این گره افکنی ها و ایده های نو، باعث میشه کتاب رو نتونی زمین بذاری و تا آخرش بری.

خلاصه که «جیب های بارانی ات را بگرد» یه جوریه که وقتی تمومش می کنی، یه حس ابهام و دلهره تو وجودت می مونه. مجبورت می کنه بیشتر فکر کنی و شاید حتی بعضی داستان ها رو دوباره بخونی تا بفهمی دقیقاً چی شد. یه تجربه واقعاً خاص و فکریه که کمتر تو داستان های دیگه میشه پیداش کرد.

سفر به عمق جیب ها: خلاصه ای از هر داستان

خب، حالا که یه آشنایی کلی با نویسنده و فضای کتاب پیدا کردیم، وقتشه که بریم سراغ قلب ماجرا؛ یعنی تک تک داستان های این مجموعه. هر کدوم از این داستان ها یه دنیای کوچیک و منحصر به فرده که پیمان اسماعیلی حسابی توش گشت و گذار کرده و یه چیزی رو برای ما رو کرده. آماده اید؟ بریم!

داستان سیم

«سیم» اولین داستان مجموعه است و یه جورایی شروع کار رو اعلام می کنه. داستان از تصاویر قوی و زنده ای تشکیل شده که با دیالوگ های روان و منسجم، به هم بافته شدن. شاید ایده ی اصلی داستان یه کم کلیشه ای و نخ نما به نظر برسه، ولی پرداخت نویسنده انقدر خوبه که کشش داستان رو تا آخر حفظ می کنه و نمی ذاره حوصله ات سر بره. یه تصویر خیلی قوی تو این داستان هست: یه پوتین که لابه لای سیم خاردار گیر کرده. این تصویر خودش یه استعاره قویه برای ریشه داشتن تو یه عقیده یا یه چیزی که نمی تونی ازش فرار کنی و خودت رو آزاد کنی. تلاش بی نتیجه دختر تو پایان داستان برای پیدا کردن اون پوتین، یه پایان بندی خیلی خوب و قابل قبول به داستان میده. حس می کنی یه چرخه است که هی تکرار میشه و آدم توش گیر افتاده. یه جورایی نشون میده که بعضی وقتا آدم هر چقدر هم تلاش کنه، نمیتونه از یه سری چیزا خلاص بشه یا اونا رو پشت سر بذاره.

داستان اتاق خلوت

داستان «اتاق خلوت» از اون کاراییه که شاید تو نگاه اول خیلی خاص و پر گره نباشه. به نظر من، این داستان بیشتر شبیه یه تمرین دیالوگ نویسیه؛ یه جور سیاه مشق برای کسی که می خواد تو کارگاه های داستان نویسی، دیالوگ پردازی رو یاد بگیره. اینجا خبری از گره افکنی های پیچیده یا ایده های خیلی خلاقانه نیست که خواننده رو به وجد بیاره. شاید برای همین هم هست که کشش بازخوانی نداره و بعد از یه بار خوندن، حس نمی کنی که دلت بخواد دوباره بری سراغش. یه داستان ساده تر تو این مجموعه است که شاید هدفش بیشتر فضاسازی و آشنا کردن خواننده با سبک دیالوگ محور نویسنده بوده باشه.

داستان مگس

داستان «مگس» روایتیه که توش حضور، صدا و پرواز مزاحم یه مگس، موازی با روایت سه تا مرد پیش میره که تو گیرودار دیالوگ هاشون یه سه گانه رو تشکیل میدن. اما راستش، این حضور مگس یه کم کمرنگه و اونقدری که باید به چشم نمیاد. شاید اگه نویسنده یه کم بیشتر تو فرم بازی می کرد و داستان رو به هم می ریخت، بهتر شکل می گرفت و اون معنای نمادین مگس بیشتر به چشم میومد.

یه مشکل دیگه که تو این داستان واقعاً به وضوح میشه دید، اشکال تو منطق روایی داستانه. مخصوصاً وقتی پای رابطه عمه پیری که فوت کرده با برادرزاده هاش وسط میاد. مثلاً احساسات شهریار موقع مراسم تدفین عمه اش یه کم اغراق شده و برای خواننده باورپذیر نیست. اینکه شهریار بخواد خاک روی قبر بریزه و اینقدر کینه عمیقی نسبت به جنازه عمه اش داشته باشه، منطقی به نظر نمیرسه. مگه اینکه رابطه شهریار با عمه اش حسابی زیر ذره بین قرار می گرفت و جزئیاتی روشن می شد که این حس رو توجیه کنه. یا اینکه تو شخصیت پردازی شهریار، یه جوری نشون داده میشد که اون آدم سنگدل و بی رحمیه تا رفتارهای غیرعادی و احساساتش قابل باور باشه. در واقع، اینجوری به نظر میاد که غیرعادی بودن رفتار و احساساتش باید با تکنیک های قوی شخصیت پردازی برای ما قابل باور می شد، که اینجا این اتفاق نیفتاده.

داستان جمع کردن برگ ها وقتی روی زمین ریخته باشند

«جمع کردن برگ ها وقتی روی زمین ریخته باشند» یه داستان مونولوگ ذهنیه. یعنی بیشترش تو ذهن راوی می گذره و از کشمکش و تردیدی میگه که مثل خوره به جونش افتاده. راوی یه مرده که داره تلاش می کنه با فاجعه طرد شدن توسط همسرش کنار بیاد. تو ذهنش، ابعاد مختلف آشنایی، ازدواج، جدایی و خیانت رو بارها و بارها مرور می کنه و بهشون بعد میده.

تکنیکی که تو این داستان استفاده شده، همون «داستان در داستان» خودمونه. یه روایت از تفکرات بیمار و متوهم یه ذهن هذیان زده که به شکل یه داستان جدید از اتفاقات رخ داده، تو دل روایت اصلی پیچیده میشه. این در هم تنیدگی انقدر پیش میره که حتی خود راوی و خواننده هم نمی دونن کدوم اتفاق واقعیه و کدوم ساخته ذهن خودشه. این توهمات، در واقع راه هاییه که راوی برای فرار از واقعیت تلخ جدایی از زنی که دوستش داره و حضور یه مرد دیگه تو زندگیش، انتخاب کرده. انگار مرد می خواد حضور اون مرد دیگه رو لابه لای خاطراتش پیدا کنه و با برچسب خیانت زدن به همسرش تو یه خاطره از شب ازدواجشون، به آرامش برسه.

از نظر تکنیک های نگارش و پرداخت، این کشمکش درونی حسابی خوب نشون داده شده. تصاویر رفت و برگشتی مکرر و لحن مناسب، همه چیز رو عالی کرده. لحن مضطرب و تردید آمیز که با جملات منقطع و ناتمام و حذف افعال ساخته شده، واقعاً هنرمندانه است. مهم تر از همه اینکه لحن عصبی و مونولوگ پریشان و روایت های تو در توی داستان، یه تعلیق قابل قبولی ایجاد کرده. خوشبختانه نویسنده تو استفاده از لحن و پرش های زمانی زیاده روی نکرده و متن یه لحن مشوش داره، ولی به سمت هذیان مطلق و یاوه گویی نرفته که خیلی خوبه.

داستان سایه ی سرباز

داستان «سایه ی سرباز» رو بخوایم از نظر تکنیکی و استادانه بودن پرداخت نگاه کنیم، واقعاً خوبه. اما راستشو بخواین، ایده ی داستان به شدت کلیشه ای و تصنعی به نظر می رسه. برعکس داستان های دیگه این مجموعه که یه جورایی جغرافیا نداشتن، این یکی تو یه مکان خاصی مثل مناطق جنوبی کشور اتفاق می افته و یه تعقیب و گریز تو دو تا روایت موازیه: امروز و فضای جنگ.

مشخصه که هر دو تا فضا اونقدر از ذهن و عقیده نویسنده دوره که حتی به نظر نمی رسه انتخاب خودشم بوده باشه و یه جورایی میشه گفت شبیه داستان های سفارشیه. از اونجایی که موضوع و فضای داستان ارتباط عمیقی با نویسنده نداره، برای خواننده هم ملموس نیست. به عبارت دیگه، نویسنده نتونسته یه پل ارتباطی خوب بین خواننده و فضای داستانش درست کنه. همین موضوع باعث میشه داستان کشش و جذابیت کمتری داشته باشه و برای خواننده، اونقدر که باید، گیرایی نداشته باشه. یه جورایی میشه گفت این داستان، با وجود اینکه از نظر فرمی شاید قوی باشه، از نظر محتوایی و ارتباط با مخاطب، یه کم لنگ می زنه.

داستان حتمی دیو به روی دست چپ

ایده اصلی داستان «حتمی دیو به روی دست چپ» واقعاً نو و خلاقانه است، اما به نظر نمی رسه که برای ایجاد کشش و جذابیت کافی تو یه داستان کوتاه، به تنهایی کافی باشه. یه جورایی انتظارت از گره افکنی داستان بالاتره و وقتی به آخرش می رسی، یه کم ناامید میشی، انگار هنوز منتظر گره اصلی داستان هستی که هیچ وقت باز نمیشه.

داستان با یه ایده جالب و خلاق شروع میشه؛ یه پیرزن که کارمند دفترخونه رو با دکتر اشتباه گرفته. بازی داستان از اینجا شروع میشه و در ادامه با بازگو کردن مشکلات خاص پیرزن و فراموشی های موقتش حین صحبت هاش، یه جرقه تو ذهن خواننده زده میشه که نکنه پیرزن چند شخصیتیه. اما این جرقه خیلی زود خاموش میشه و بدون اینکه شعله ور بشه، به خاکستر تبدیل میشه. به نظر من، اگه نویسنده بیشتر روی شخصیت های مختلفی که تو پیرزن جمع شدن مانور می داد و از زبان اونا صحبت می کرد، می تونست جذابیت خیلی زیادی به داستان بده. مخصوصاً اگه خواننده تا آخر داستان متوجه نمی شد که آیا پیرزن واقعاً بیماره یا به دلایل خاصی داره تمارض می کنه.

یه مشکل دیگه که تو منطق شخصیت پردازی این داستان دیده میشه، انتخاب نامناسب شعر برای پیرزنه. به نظرم میشد از یه شعر با مضامین کلاسیک، ولی تو شکل و هیئت اشعار نو و مدرن استفاده کرد. استفاده از این شعر توسط پیرزن، از اون تصویر ذهنی که ما ازش داریم فاصله می گیره و محاسبات ما رو برای به تصویر کشیدن شخصیتش تو ذهنمون به هم می ریزه. انگار اطلاعات کافی برای ایجاد این ذهنیت تو خواننده داده نشده.

داستان بازی غیررسمی

«بازی غیررسمی» با یه فضای خیلی جالب شروع میشه. ما از دوربین نگاه راوی، به مهمونی نگاه می کنیم و یه جورایی با تصاویر اون، وارد داستان میشیم. اما تو ادامه داستان، شخصیت راوی تو یه هاله ای از ابهام قرار می گیره. یعنی روانکاوی نمیشه و دلیل کارهایی که می کنه، نامشخصه. به نظر من، یه ضعف علت و معلولی تو رفتارهای راوی وجود داره. برای همین هم نمی تونیم باهاش همذات پنداری کنیم و نمی تونیم رفتارهایش رو توجیه یا افکارش رو پیش بینی کنیم. این ابهام که با در سایه نگه داشتن شخصیت راوی ایجاد شده، به بدنه داستان و شخصیت پردازی اون حسابی لطمه زده.

شاید ریشه این مشکل رو بشه تو لحن راوی پیدا کرد. لحن راوی هیچ اطلاعی از سن، جنسیت و تفکراتش به ما نمیده. تو ذهن ما یه تصویری از یه پسر نوجوان شکل می گیره، ولی نشانه های داستانی و لحن راوی این فرضیه رو ثابت نمی کنه. داستان یه جورایی انگار قیچی شده و خیلی شتاب زده تموم میشه. شاید چند تا خرده روایت یا یه گره افکنی قوی برای شخصیت اصلی می تونست تضاد داستانی و کشش روایی رو قابل قبول تر کنه.

با این همه، پایان بندی داستان رو خیلی دوست داشتم. ایده ی پیدا کردن انگشتر از لابه لای آشغال های فاضلاب خونه همسایه واقعاً جالبه؛ مخصوصاً وقتی راوی حتی با اینکه می دونه انگشتر پیدا شده، به گشتن خودش ادامه میده. این بخش پایانی یه حس خاصی به داستان میده که باعث میشه کل داستان تو ذهنت موندگار بشه.

داستان جیب های بارانی ات را بگرد (داستان همنام)

داستان پایانی این مجموعه، همون داستانیه که اسم کل مجموعه هم ازش گرفته شده: «جیب های بارانی ات را بگرد». بدون شک، این داستان رو میشه قوی ترین داستان مجموعه دونست؛ هم از نظر ایده، هم پرداخت، هم لحن، هم نگارش، هم فضاسازی و هم شخصیت پردازی. خلاصه که از هر نظر، ارزش فنی و هنری بالایی داره.

طرح داستان حسابی پخته و منسجمه و مشخصه که نویسنده کلی باهاش کلنجار رفته. به خوبی هضمش کرده و تونسته یه ارتباط عمیق بین خواننده و داستان برقرار کنه. این داستان واقعاً کاری می کنه که غرق بشی توش و تا تهش بری.

تصویر پایانی داستان هم خیلی هوشمندانه از افتادن تو دام عامه پسندی فرار کرده. یعنی اگه هر پایان بندی دیگه ای برای داستان در نظر گرفته میشد، ارزش هنریش به شدت میومد پایین. مثلاً اگه راوی داستان تو آخرش به یه شیوه شبیه مرد روانی زنش رو می کشت، خواننده از نویسنده ناامید میشد. اما تضاد خوبی که تو تصویر پایانی داستان ترسیم شده، نشانه ها و کدهای داستانی رو به یه سرانجام منسجم و منطقی رسونده. این هوشمندی تو پایان بندی، نقطه قوت داستانه.

به اعتقاد خیلی ها، داستان «جیب های بارانی ات را بگرد» از نظر سیر منطقی روایت و شخصیت پردازی، بهترین داستان این مجموعه است و به تنهایی می تواند دلیل خوبی برای خرید این کتاب باشد.

یه جورایی میشه گفت این داستان، همون گوهر نابه که تو کلکسیون «جیب های بارانی ات را بگرد» می درخشه و نشون میده پیمان اسماعیلی چقدر می تونه خوب و دقیق یه داستان رو بسازه و تمومش کنه. این داستان به تنهایی، خودش یه دلیل بزرگ برای خوندن کل این مجموعه است.

چرا جیب های بارانی ات را بگرد را بخوانیم؟ (دلایل و ارزش های کتاب)

شاید از خودتون بپرسید که چرا باید بریم سراغ کتابی که ۱۳۸۴ چاپ شده و حالا کارهای جدیدتر هم از نویسنده اش هست؟ خب، «جیب های بارانی ات را بگرد» یه جورایی مثل یه سفر به گذشته ذهن پیمان اسماعیلیه، یه فرصت عالی که زوایای متفاوتی از تفکرات این نویسنده رو بشناسین. این کتاب، اولین مجموعه داستان کوتاه اسماعیلیه و خیلی با کارهای بعدی اش فرق داره. یعنی اگه «برف و سمفونی ابری» رو دوست داشتین، این کتاب یه جور دیگه غافلگیرتون می کنه و دنیای دیگه ای رو نشونتون میده.

داستان های این مجموعه، ایده های خیلی نو و غیرکلیشه ای دارن که تو ادبیات کوتاه ایرانی کمتر پیدا میشه. اینجا خبری از داستان های تکراری و آبکی نیست. هر داستان یه جورایی یه چالش فکریه، یه جور کنکاش تو ابعاد روانشناختی شخصیت ها و مسائل اجتماعی که ممکنه تو زندگی روزمره زیاد باهاشون روبرو بشیم، ولی کمتر بهشون فکر کرده باشیم.

اگه از اون دسته آدما هستین که عاشق فضاهای وهم آلود و داستان های تأمل برانگیزید، این کتاب حسابی به دردتون می خوره. یه جورایی شما رو می بره تو دنیایی که مرز بین واقعیت و توهم نامعلومه و مجبورتون می کنه به چیزایی فکر کنین که شاید قبلاً بهشون فکر نکرده بودین. این کتاب یه تجربه متفاوت و جذابه که ارزش وقت گذاشتن رو داره. پس اگه دنبال یه چیز تازه تو داستان خوانی هستین، حتماً «جیب های بارانی ات را بگرد» رو به لیستتون اضافه کنید.

جیب های بارانی ات را بگرد از نگاه منتقدین

وقتی یه کتابی چاپ میشه، مخصوصاً اگه نویسنده اش حسابی با استعداد باشه، منتقدین هم میان وسط و نظر میدن. «جیب های بارانی ات را بگرد» هم از این قاعده مستثنی نبود و کلی حرف و حدیث پشت سرش بود، البته بیشترش تحسین بود. این کتاب تو چهارمین دوره جایزه ادبی اصفهان تقدیر شد، که خودش نشون میده چقدر کارش درسته و ارزش ادبی بالایی داره.

یکی از نکاتی که منتقدین خیلی روش تاکید کردن، دیالوگ محور بودن داستان هاست. یعنی تو این کتاب، دیالوگ ها یه نقش کلیدی دارن و خیلی از داستان از طریق همین حرف زدن ها پیش میره. فضاسازی وهم آلود و مدرن هم از اون چیزایی بود که حسابی به چشم اومد. اسماعیلی یه جوری فضا رو میسازه که هم واقعی به نظر میرسه، هم یه حس غریب و ابهام توش هست.

یه بحث جالب دیگه هم که منتقدین مطرح کردن، موضوع «جغرافیا نداشتن» بعضی داستان ها بود. یعنی چی؟ یعنی داستان ها تو یه مکان مشخص و آشنا اتفاق نمی افتن. مثلاً نمی فهمی کجای تهرانه یا کدوم شهر ایرانه. این عدم وجود یه جغرافیای مشخص، یه جورایی به فضای وهم آلود داستان ها کمک می کنه و باعث میشه حس کنی داستان میتونه هر جایی اتفاق بیفته، ولی از طرف دیگه، بعضی منتقدین میگن این موضوع باعث میشه خواننده نتونه ارتباط عمیق تری با محیط و آدم ها برقرار کنه و یه کم حس بی هویتی تو داستان ها به وجود میاره.

منتقدین معتقدند جغرافیا نداشتن برخی داستان های جیب های بارانی ات را بگرد با اینکه حس وهم را تقویت می کند، گاهی مانع ارتباط عمیق تر خواننده با محیط و شخصیت ها می شود.

در مقایسه با آثار بعدی اسماعیلی، مثل «برف و سمفونی ابری»، منتقدین معمولاً «جیب های بارانی ات را بگرد» رو یه کار خام تر و در عین حال متفاوت می دونن. یعنی میگن این کتاب اولین تجربه بوده و اسماعیلی تو کارهای بعدی اش پخته تر شده، اما همین نپختگی اولیه هم برای خودش جذابیت های خاص خودشو داره و یه پنجره به شروع کار یه نویسنده بزرگ باز می کنه. خلاصه که نظرات مختلفی راجع به این کتاب بوده، ولی بیشترش مثبت و تحسین آمیز.

جمع بندی و نتیجه گیری

خب، رسیدیم به آخر خط. همونطور که دیدین، «جیب های بارانی ات را بگرد» اولین مجموعه داستان پیمان اسماعیلیه و یه جورایی شروع کار یه نویسنده پر و پیمون تو ادبیات معاصر ما. این کتاب با اون فضای خاص و وهم آلودش، شخصیت های تنها و گمشده اش و ایده های نابی که توش هست، یه جایگاه ویژه تو کارنامه هنری اسماعیلی داره. شاید نسبت به کارهای بعدی اش یه کم متفاوت باشه و اون پختگی رو نداشته باشه، اما همین تفاوتشه که اونو خاص می کنه.

این مجموعه داستان فقط یه مشت قصه نیست؛ یه سفره به دنیای درونی آدم ها، به تنهایی هاشون، به ابهاماتی که تو زندگی باهاش روبروییم. اگه دلتون می خواد یه تجربه داستانی متفاوت داشته باشین، اگه از اون آدمایی هستین که دوست دارین کتابی بخونین که مجبورتون کنه فکر کنید و بعد از خوندن، حسابی تو ذهنتون بچرخه، پس حتماً «جیب های بارانی ات را بگرد» رو از دست ندین. خوندن کامل این اثر بهتون کمک می کنه تا واقعاً غرق بشین تو اون فضای خاص و عجیبش و از تک تک داستان ها لذت ببرین.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کامل کتاب جیب های بارانی ات را بگرد | پیمان اسماعیلی" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کامل کتاب جیب های بارانی ات را بگرد | پیمان اسماعیلی"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه