چرا پدر دخترش را کشت؟ ابعاد پنهان یک فاجعه خانوادگی

چرا پدر دخترش را کشت؟ ابعاد پنهان یک فاجعه خانوادگی

کشته شدن دختر توسط پدر

کشته شدن دختر توسط پدر، یکی از تلخ ترین و تکان دهنده ترین پدیده های اجتماعی است که این روزها قلب خیلی ها را به درد آورده. این فاجعه فقط یک خبر نیست؛ قصه دردناک قربانیانی مثل رومینا اشرفی و فاطمه سلطانی، نشون دهنده زخم های عمیقی توی جامعه و قوانینه که باید بهشون رسیدگی کنیم. چرا این اتفاقات اینقدر تکرار میشن؟ آیا قوانین واقعا بازدارنده هستن؟

همه ما بارها خبرهای ناراحت کننده ای شنیده ایم از دخترانی که به دست پدرشان، یعنی همان کسی که قرار بوده امن ترین پناهشان باشد، جانشان را از دست داده اند. این اتفاق ها نه تنها یک خانواده، که روح یک جامعه را زخمی می کند. وقتی پای صحبت از کشته شدن دختر توسط پدر به میان می آید، ابعاد مختلفی از جمله مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، روان شناختی و حقوقی ذهنمان را درگیر می کند. راستش را بخواهید، این یک مسئله تک بعدی نیست که بشود به راحتی از کنارش گذشت. این یک زنگ خطر جدی است که نشان می دهد نیاز به یک بازنگری عمیق در خیلی از باورها و حتی قوانین مان داریم. ما نمی توانیم فقط تماشاچی باشیم، باید بفهمیم چه چیزی پشت این فجایع پنهان شده و چطور می توانیم جلوی تکرارشان را بگیریم.

پدیده فرزندکشی (دخترکشی) در ایران؛ ابعاد و آمار

«فرزندکشی» اصطلاحی است که به کشتن فرزند توسط یکی از والدین اشاره دارد، اما وقتی این اتفاق در مورد دختران و به دست پدرها رخ می دهد، ابعادش به خاطر مسائل فرهنگی و اجتماعی پیچیده تر می شود. متاسفانه، ما در ایران با نوع خاصی از این خشونت روبرو هستیم که گاهی ریشه های عمیق تری در باورهای سنتی و غلط دارد و به آن «قتل ناموسی» می گوییم.

راستش را بخواهید، دسترسی به آمار دقیق و رسمی از فرزندکشی، به خصوص دخترکشی توسط پدر، توی ایران خیلی سخت است. خیلی وقت ها این جرایم به دلایل مختلف، شاید حتی به خاطر شرم خانواده ها، به طور کامل گزارش نمی شوند یا با برچسب های دیگری ثبت می شوند. اما همین تعداد اندک پرونده هایی که رسانه ای می شوند، مثل پرونده رومینا اشرفی یا فاطمه سلطانی، لرزه به تن جامعه می اندازد و نشان دهنده ابعاد گسترده تر این پدیده است. این قتل ها می تونه انگیزه های مختلفی داشته باشه؛ از مسائل به اصطلاح «ناموسی» گرفته تا اختلافات شدید خانوادگی، بیماری های روانی پدر، یا حتی اعتیاد و سابقه خشونت در خانواده. اما در بسیاری از موارد، به خصوص در قتل های ناموسی، پای یک اعتقاد غلط به «مالکیت» بر فرزند، به خصوص دختر، در میان است.

وقتی می خواهیم ریشه های این اتفاقات را بررسی کنیم، نمی توانیم از نقش «غیرت» و «ناموس» در جامعه سنتی و پدرسالارمان چشم پوشی کنیم. متاسفانه، این مفاهیم ارزشمند گاهی اوقات طوری تفسیر می شوند که بهانه دست عده ای برای خشونت های وحشتناک می دهند. تابوهای مربوط به مسائل جنسی و آبروی خانواده هم باعث میشه تا خانواده ها، به جای حل مسئله از راه درست، به راه های غلط و حتی خشونت آمیز روی بیاورند. فشارهای اجتماعی، حرف مردم، و نگاه قبیله ای هم مزید بر علت می شود و گاهی پدرها را در یک موقعیت بحرانی قرار می دهد که متاسفانه به جای دفاع از فرزندشان، به قاتل او تبدیل می شوند. این یک چرخه معیوب از باورهای غلط و فشارهای اجتماعی است که قربانیان بی گناهی مثل رومینا و فاطمه را در کام خود می کشد.

تحلیل حقوقی: چرا پدر قاتل قصاص نمی شود؟

شاید یکی از سوالات مهمی که همیشه ذهنمان را درگیر می کند این باشد که چرا در پرونده هایی مثل رومینا اشرفی، پدر قاتل به قصاص محکوم نمی شود؟ این سوال برمی گردد به یکی از بحث برانگیزترین مواد قانونی در کشور ما؛ ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی.

ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی و استثنائات آن

طبق این ماده، اگر ولی دم (یعنی صاحبان خون مقتول که حق قصاص دارند) پدر یا جد پدری مقتول باشد، قاتل قصاص نمی شود. این یعنی چی؟ یعنی اگر پدری فرزندش را به قتل برساند، چون خودش ولی قهری فرزند محسوب می شود و در واقع خودش «صاحب خون» است، حق قصاص از او سلب می شود. در چنین مواردی، حکم قصاص به «دیه» و «تعزیر» تبدیل می شود. دیه، مبلغی است که باید به اولیای دم (مثلاً مادر مقتول) پرداخت شود و تعزیر هم نوعی مجازات حبس یا شلاق است که قاضی تشخیص می دهد. این تفاوت بین قصاص (که مجازات مرگ است)، دیه (جبران مالی)، و تعزیر (مجازات حبس یا شلاق) در اینجا اهمیت پیدا می کند.

فلسفه این استثنا برمی گردد به مبانی فقهی و این دیدگاه که پدر به دلیل جایگاه و سرپرستی بر فرزند، هرگز نمی خواهد او را بکشد، مگر در شرایطی که کنترل خود را از دست داده باشد یا برای «حفظ آبرو» دست به چنین کاری بزند. اما منتقدان این دیدگاه، از جمله حقوقدانان و فعالان حقوق بشر، معتقدند که این ماده قانونی، راه را برای خشونت های خانگی و قتل های ناموسی باز می کند و عملاً «مصونیت نسبی ولی قهری» را فراهم می آورد. فکرش را بکنید، پدری که می داند اگر فرزندش را بکشد قصاص نمی شود، ممکن است با خیال راحت تری دست به این جنایت بزند. در پرونده رومینا اشرفی، حتی گفته شد پدرش پیش از قتل با یک وکیل مشورت کرده بود تا مطمئن شود قصاص نمی شود! این نشان می دهد که این قانون نه تنها بازدارنده نیست، بلکه گاهی اوقات می تواند مشوق خشونت باشد.

نقد و چالش های حقوقی

خیلی از حقوقدانان و وکلا، به این قانون انتقادات جدی دارند. آن ها می گویند این قانون، خشونت را در خانواده ترویج می کند و به جای حمایت از قربانی، عملاً به قاتل امتیاز می دهد. حکمی که برای پدر رومینا اشرفی صادر شد (۹ سال حبس)، با موج عظیمی از اعتراضات اجتماعی روبرو شد. مردم می گفتند این حکم با شدت جرم تناسب ندارد و عملاً عدالت اجرا نشده است. این انتقادات نشون می ده که این خلأ قانونی، چقدر می تونه حس ناامنی و بی عدالتی رو در جامعه تقویت کنه و اعتماد مردم به سیستم قضایی رو کم کنه.

لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت

در کنار این بحث ها، لایحه ای به نام «لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» سال هاست که در پیچ و خم های قانونی مانده. این لایحه، که به «پاسداری از کرامت و حقوق زنان» معروف شده، اگر تصویب و اجرایی شود، می تواند تا حد زیادی وضعیت را بهبود ببخشد. این لایحه، با سازوکارهایی که برای حمایت از زنان و دختران در معرض خطر خشونت پیش بینی کرده، شاید بتواند جلوی بسیاری از این فجایع را بگیرد. مثلاً، در این لایحه موادی برای جلوگیری از بازگرداندن اجباری قربانیان خشونت به محیط خطرناک یا ایجاد پناهگاه های امن دیده شده است. اما تا زمانی که این لایحه نهایی نشود و به قانون تبدیل نشود، نمی توانیم انتظار تغییرات چشمگیری را داشته باشیم.

مرور پرونده های جنجالی و درس آموز

برای اینکه بهتر بفهمیم ابعاد این فاجعه چقدر گسترده و پیچیده است، بد نیست نگاهی به چند پرونده جنجالی که در سال های اخیر قلب کشور را به درد آورد، بیندازیم.

پرونده رومینا اشرفی

شرح ماجرا: رومینا اشرفی، دختر ۱۴ ساله تالشی، در اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ به دلیل مخالفت خانواده با ازدواجش، به همراه دوست پسرش از خانه فرار کرد. این فرار، که در بسیاری از فرهنگ های سنتی «لکه ننگ» محسوب می شود، در نهایت به فاجعه انجامید. پلیس رومینا و دوست پسرش را دستگیر کرد و رومینا را، با وجود اصرار خودش که از پدرش می ترسید، طبق قانون به پدرش تحویل داد. کمتر از چند روز بعد، پدر رومینا با یک داس، سر دخترش را برید و او را به قتل رساند.

ابعاد حقوقی و اجتماعی: این پرونده از چند جهت شوکه کننده بود. اول اینکه، پدر رومینا قبل از قتل با وکیل مشورت کرده بود و می دانست که به دلیل جایگاه «ولی قهری»، قصاص نمی شود. این مسئله نشان داد که خلأ قانونی تا چه حد می تواند مشوق جرم باشد. حکم ۹ سال حبس برای پدر، موجی از خشم و اعتراض در شبکه های اجتماعی و میان فعالان حقوق زنان و کودکان به راه انداخت. مردم خواهان اصلاح قانون بودند و می گفتند این حکم به هیچ وجه بازدارنده نیست و عدالت را زیر سوال می برد. مادر رومینا هم بارها از ترس و ناامنی بعد از این اتفاق صحبت کرد و گفت از این رای دادگاه وحشت دارد.

پرونده فاطمه سلطانی

شرح ماجرا: فاطمه سلطانی، دختر ۱۸ ساله اسلامشهری، یکی دیگر از قربانیان خشونت خانگی بود که ماجرای قتل او به دست پدرش، چندی پیش افکار عمومی را تکان داد. فاطمه در یک سالن زیبایی کار می کرد و به نظر می رسید به دنبال استقلال مالی و ساختن آینده ای برای خودش بود. اما واقعیت تلخ تر از این حرف ها بود. برادر فاطمه در یک فایل صوتی منتشرشده، فاش کرد که پدرشان فردی پرخاشگر و خشونت طلب بوده و سال ها خانه را به جهنم تبدیل کرده بود. فاطمه متوجه خیانت پدر به مادرش می شود و این موضوع را با مادر و برادرش در میان می گذارد. همین باعث می شود که مادر و فرزندان تصمیم به ترک خانه و شروع یک زندگی جدید بگیرند.

روز حادثه، پدر با شناسایی محل کار فاطمه، او را به بیرون می کشاند و در خیابان، جلوی چشم مردم، با ضربات چاقو فاطمه را به قتل می رساند. ویدیوی این اتفاق به سرعت پخش شد و بار دیگر جامعه را در شوک فرو برد. برادر فاطمه با انتشار تصاویر پدر و هشتگ «قصاص»، از مردم خواست تا برای خواهرش عدالت بخواهند.

ابعاد روان شناختی و خانوادگی: پرونده فاطمه، ابعاد عمیق تری از فروپاشی خانواده، اعتیاد، و سابقه خشونت را نشان داد. پدر فاطمه در بازجویی ها «اختلافات خانوادگی» را انگیزه قتل عنوان کرد که البته این عبارت ابعاد فاجعه را پوشش نمی دهد. این پرونده تاکید می کند که خشونت خانگی، حتی اگر به قتل هم منجر نشود، می تواند یک خانواده را از درون متلاشی کند و زمینه را برای فجایع بزرگ تر فراهم آورد. نقش رسانه ها و فضای مجازی در رساندن صدای مظلومیت فاطمه و برادرش، بار دیگر اهمیت پوشش مسئولانه این اخبار را یادآور شد.

«پدر رومینا از سوی افرادی از نزدیکانش تحریک شده است. آنها به پدر رومینا گفته اند اگر تو این دختر را نکشی، ما این کار را می کنیم.» و تأیید کرد که قاتل با تحقیق اقدام به قتل کرده و در چنین مواردی نباید به «مجازات فقهی» بسنده شود و در این پرونده با توجه به «خطرناک بودن مجرم» و «بسیار خشن» بودن قتل باید «مجازات تکمیلی» صادر می شد.

مقایسه و وجوه مشترک

نگاهی به پرونده های رومینا و فاطمه، شباهت های تکان دهنده ای را آشکار می کند. هر دو مورد نشان دهنده خلأهای قانونی است که به پدران اجازه می دهد با مجازاتی ناچیز، جان فرزندانشان را بگیرند. هر دو پرونده پای مفاهیم سنتی و تفسیرهای غلط از «ناموس» و «غیرت» را به میان می کشد که در نهایت به خشونت و مرگ منجر می شود. واکنش های مردمی، موج خشم و درخواست برای عدالت، در هر دو مورد بسیار مشابه بود و نشان دهنده وجدان بیدار جامعه ای است که این فجایع را تاب نمی آورد.

اما تفاوت هایی هم وجود دارد؛ انگیزه قتل رومینا، مسائل مربوط به ازدواج و فرار بود، در حالی که در مورد فاطمه، خیانت پدر و تلاش خانواده برای جدایی، کاتالیزور فاجعه شد. با این حال، درس مشترکی که از هر دو پرونده می آموزیم این است که خشونت خانگی، چه پنهان و چه آشکار، می تواند به بدترین شکل ممکن خودش را نشان دهد و جان های عزیز را بگیرد. این پرونده ها تلنگری است برای همه ما، از قانون گذاران گرفته تا تک تک افراد جامعه، تا به این موضوع حساسیت بیشتری نشان دهیم.

پیامدهای اجتماعی و روان شناختی گسترده

وقتی خبر کشته شدن دختری توسط پدرش توی جامعه پخش میشه، این فقط یه خبر نیست که از کنارش بگذریم. این اتفاق مثل یه موج، اثرات خیلی گسترده ای روی افراد، خانواده ها و حتی کل جامعه می ذاره که شاید خیلی وقت ها به چشم نیاد.

بر قربانیان بالقوه و خانواده های بازمانده

فکرش را بکنید، دخترانی که در خانواده های مشابه زندگی می کنند یا شاهد خشونت هستند، با شنیدن این خبرها، چه حس ناامنی و بی اعتمادی عمیقی نسبت به پدر و محیط خانوادگی شان پیدا می کنند؟ این ترس می تونه روی تمام ابعاد زندگی شون تاثیر بذاره و آینده شون رو تحت الشعاع قرار بده. از طرف دیگه، خانواده های بازمانده، یعنی مادر و برادران و خواهران قربانی، با آسیب های روحی و روانی عمیقی دست و پنجه نرم می کنند. حس گناه، شوک، افسردگی، و گسست کامل خانواده، فقط بخشی از این پیامدهاست. مادر رومینا بعد از قتل دخترش، بارها از ترسش نسبت به شوهرش و ناامنی خودش و پسرش صحبت کرده بود. این آسیب ها تا سال ها می تونه با این خانواده ها همراه باشه.

بر جامعه و چرخه خشونت

وقتی قانون نمی تونه به اندازه کافی بازدارنده باشه یا عدالت به شکل درستی اجرا نشه، اعتماد عمومی به سیستم قضایی کم میشه. این اتفاق می تونه باعث بشه که خشونت های پنهان، بیشتر بشن و افراد متخلف، از مجازات نترسند. علاوه بر این، وقتی جامعه ای نتونه از آسیب پذیرترین اعضای خودش، یعنی کودکان و زنان، در برابر خشونت های خانگی محافظت کنه، حس همبستگی اجتماعی از بین میره و جامعه به سمت بی تفاوتی پیش میره. این بی تفاوتی خودش می تونه چرخه خشونت رو تقویت کنه؛ خشونتی که نسل به نسل منتقل میشه و به جای اینکه با گفتگو و فرهنگ سازی از بین بره، در لایه های زیرین جامعه رشد می کنه.

در این میان، نقش رسانه ها هم خیلی مهمه. اگر رسانه ها اخبار رو به شکلی هیجان زده و بدون رعایت اصول اخلاقی منتشر کنند، نه تنها کمکی به حل مسئله نمی کنند، بلکه ممکنه باعث عادی سازی خشونت یا حتی افزایش اون بشن. پوشش مسئولانه و آگاهی بخش، می تونه کمک کنه تا مردم از ابعاد واقعی ماجرا باخبر بشن و برای تغییر، مطالبه گری کنند.

«همه ما در مرگ او مقصریم، در مرگ همه کودکان بی گناهی که قربانی تعصبات کورکورانه، تعصبات قومی و قبیله ای، اجتماعی ما شدند. هنگامی که درک نکردیم چگونه در کنار نسل های بعد از خود قرار بگیریم و درکشان کنیم، نصیحتشان کنیم و آنها را رفیق بدانیم نه فقط جزئی از یک خانواده.»

راهکارها و پیشنهادها برای پیشگیری و حمایت

بعد از هر فاجعه ای مثل کشته شدن دختر توسط پدر، این سوال مطرح میشه که حالا چه کنیم؟ چطور می توانیم جلوی تکرار این اتفاقات تلخ را بگیریم و از آسیب پذیرترین اعضای جامعه مان محافظت کنیم؟ راهکارها و پیشنهادها در چند جبهه باید دنبال شوند.

اصلاح قوانین

اولین و شاید مهم ترین گام، اصلاح ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی است. تا زمانی که پدر در جایگاه ولی قهری، از قصاص معاف باشد، این خلأ قانونی مثل یک شمشیر بالای سر دختران باقی می ماند. باید بازنگری جدی صورت بگیرد تا این مصونیت لغو شود و مجازات متناسب با جرم باشد. در کنار این، تسریع در تصویب و اجرای لایحه تأمین امنیت زنان، یک ضرورت حیاتی است. این لایحه با رویکرد جامع خود، می تواند چتر حمایتی قوی تری برای زنان و دختران در برابر خشونت پهن کند. باید به طور جدی پیگیر این لایحه باشیم.

آموزش و فرهنگ سازی

مشکل فقط قانون نیست، ریشه های فرهنگی هم خیلی عمیق اند. باید از همین حالا، از مدارس و خانواده ها شروع کنیم به آموزش مهارت های زندگی، حل مسئله، و مدیریت خشم. باید به بچه ها یاد بدهیم چطور حرف بزنند، چطور به هم احترام بگذارند و چطور مشکلاتشان را بدون خشونت حل کنند. فرهنگ سازی برای تغییر نگرش های غلط درباره «غیرت» و «ناموس»، که متاسفانه گاهی بهانه ای برای خشونت می شود، از اهمیت زیادی برخوردار است. باید به همه یادآوری کنیم که حقوق کودکان و زنان، خط قرمز است و هیچ کس حق تعرض به آن ها را ندارد.

حمایت های اجتماعی و روان شناختی

خیلی وقت ها، قربانیان خشونت خانگی جایی برای پناه بردن ندارند یا از کمک خواستن می ترسند. باید مراکز مشاوره تخصصی برای خانواده هایی که در معرض خطر هستند، ایجاد و تقویت شوند. این مراکز باید به راحتی در دسترس همه باشند. همچنین، خطوط کمک اضطراری و پناهگاه های امن برای زنانی که جانشان در خطر است، باید فعال تر شوند و سازوکارهایی ایجاد شود که قربانیان بتوانند بدون ترس و با اطمینان کامل به این مراکز پناه ببرند.

نقش پلیس و دستگاه قضایی

نیروهای انتظامی و قضایی، در خط مقدم مقابله با خشونت هستند. باید آموزش های تخصصی به آن ها داده شود تا بتوانند با موارد خشونت خانگی، با حساسیت و دقت بیشتری برخورد کنند. باید سازوکارهایی وجود داشته باشد که اطمینان حاصل شود قربانیان به محیط خطرناک بازگردانده نمی شوند. برخورد قاطع و عادلانه با عاملان خشونت، یک پیام روشن به جامعه می دهد که هیچ کس حق ندارد دست به خشونت بزند و قوانین در برابر این جرایم محکم خواهند ایستاد.

به قول معروف، «پیشگیری بهتر از درمان است». همه این راهکارها دست به دست هم می دهند تا شاید بتوانیم جامعه ای امن تر بسازیم، جایی که هیچ دختری قربانی خشونت پدرش نشود و هر فرزندی بتواند در سایه امنیت و آرامش، رشد کند و زندگی کند.

نتیجه گیری

خب، تا اینجا دیدیم که کشته شدن دختر توسط پدر، فقط یک خبر تلخ نیست؛ این پدیده مثل یک پازل پیچیده است که تکه های مختلفی از فرهنگ، قانون و روانشناسی را شامل می شود. از ریشه های عمیق فرهنگی مثل تعاریف نادرست از «غیرت» و «ناموس» گرفته تا خلأهای قانونی مثل ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی که عملاً دست پدر را برای ارتکاب چنین جنایاتی باز می گذارد. پرونده های دلخراش رومینا اشرفی و فاطمه سلطانی، فقط نوک کوه یخ هستند و نشان می دهند که جامعه و قوانین ما تا چه حد نیاز به تغییر و بازنگری دارند.

این فجایع، پیامدهای اجتماعی و روان شناختی گسترده ای دارند که نه تنها جان قربانیان را می گیرد، بلکه خانواده ها را متلاشی می کند و حس ناامنی را در کل جامعه ترویج می دهد. ما نمی توانیم فقط تماشاچی باشیم. همه ما، از دولت و قانون گذاران گرفته تا خانواده ها و تک تک افراد جامعه، در این مسیر مسئولیم. باید برای اصلاح قوانین، آموزش صحیح، فرهنگ سازی، و تقویت سیستم های حمایتی، دست به کار شویم. باید بفهمیم که حفظ جان و کرامت انسانی، مهم ترین اصل است و هیچ فرهنگی، هیچ قانونی و هیچ باوری نباید آن را زیر پا بگذارد. بیایید امید داشته باشیم که با تلاش جمعی، روزی دیگر شاهد چنین اتفاقات دلخراشی نباشیم و هر دختری در کشورمان، در آغوش امن خانواده اش، با خیال راحت زندگی کند.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "چرا پدر دخترش را کشت؟ ابعاد پنهان یک فاجعه خانوادگی" هستید؟ با کلیک بر روی قوانین حقوقی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "چرا پدر دخترش را کشت؟ ابعاد پنهان یک فاجعه خانوادگی"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه